نعمت احمدي . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق «ايران و زلزله سياسي عربستان» نوشت:
فقط چند ساعتي زمان لازم بود تا بعد از صدور فرمان ملک سلمان، پادشاه عربستان، مبني بر تشکيل کميته مبارزه با فساد اموال عمومي تحت سرپرستي و مديريت فرزندش محمد بنسلمان، وليعهد عربستان، بزرگترين زلزله سياسي در اين کشور برپا شود و غروب پرخوف شنبه ١٣ آبان را براي عدهاي رقم بزند. ظاهرا از مدتها قبل ملک سلمان
- لابد به اشاره پسرجوان ٣٢ساله خود- فهرستي از شاهزادگان و بزرگان عربستاني تهيه کرده بود که نيازي به تشکيل پرونده در کميته مبارزه با فساد نباشد و با تخليه يکي از هتلهاي پنجستاره شهر رياض، محلي براي نگهداري و از ميدان بهدرکردن تعدادي از شاهزادگان، وزیران و مسئولان سابق و حال در نظر گرفته شود! عربستان دچار کهنسالي فرزندان ملک عبدالعزيز است که يکي بعد از ديگري بر تخت سلطنت جلوس ميکنند؛ اما آخرين فرزند ملک عبدالعزيز يعني ملک سلمان از کهنسالي و بيماري ديگر فرزندان عبدالعزيز سود برد و به تخت شاهي نشست. اگر بيماري، شاهزاده مقرن را از رقابت رسيدن به تخت سلطنت دور نميکرد، پازل سياسي عربستان به شکل امروز نبود. ملک عبدالله برادر تني خود شاهزاده مقرن را به وليعهدي انتخاب کرد و چون نسل روبهزوال فرزندان بلافصل عبدالعزيز به پايان نزديک بود، فرزند ارشد خود يعني شاهزاده «منصور بنمقرن» در جايگاه وليعهدي شاهزاده مقرن قرار گرفت. بيماري و سپس اجل، شاهزاده مقرن را از گردونه خارج کرد تا «سلمان» به جانشيني انتخاب شود.
اين آخرين ورق از کتاب پرحجم فرزندان ملک عبدالعزيز است که بعد از مرگ او در دهه ٥٠ ميلادي و براساس وصيتنامهاش به سلطنت رسيدند. وقتي ملک عبدالله درگذشت و وليعهدش شاهزاده سلمان به سلطنت رسيد، آفتاب رو به غروب فرزندان عبدالعزيز ميرفت با انتخاب نسل دوم از وراث ملک عبدالعزيز صحنه تازهاي در تاريخ عربستان بگشايد. شاهزاده محمد بن نايف، نوه عبدالعزيز، براي اولينبار به وليعهدي انتخاب شد و چون بحران وليعهدي به علت مرگ وليعهدان، گريبانگير تاج و تخت عربستان شده بود، ملک سلمان در ابتدا به قصد تقويت جانشيني خود، پست نايب وليعهدي را ابداع کرد. سپس پسر جوان خود محمد را که در دهه سوم عمرش بود به جانشيني وليعهد اول يعني محمد بن نايف تعيين کرد؛ انتخابي که از همان آغاز نظر تحليلگران اوضاع عربستان را به خود جلب کرد. پست وزارت دفاع محمد بن سلمان، موقعيتي استثنائي براي او فراهم کرد تا بر قدرت و نفوذ خود بين نظاميان بيفزايد، اما شاهزاده متعب بن عبدالله، وزير گارد ملي هم از قدرت و نفوذ بالايي بين نظاميان برخوردار بود. انتخابات آمريکا و پيروزي دونالد ترامپ فرصت مغتنمي بود که نايب وليعهد عربستان پشتوانه قدرتمندي براي خود دستوپا کند. شاهزاده محمد بن نايف که وليعهدي او از سوی نايب وليعهد تصاحب شده بود، کمکم در پهنه سياسي عربستان رنگ باخت و ناگهان به حکم ملک سلمان کنار گذاشته شد. سپس نايب وليعهد، يعني محمد بن سلمان، بهعنوان وليعهد از شاهزادگان و بزرگان عربستاني بيعت گرفت. رفتوآمد مقامهاي آمريکائي به عربستان بهویژه اولين سفر خارجي رئيسجمهور جديد آمريکا به ميزباني محمد بن سلمان و حضور خانواده دونالد ترامپ در عربستان، باعث زدوبندهاي پشت پردهاي شد که آثار آن را اکنون شاهديم؛ تشکيل کميته مبارزه با فساد! در عربستاني که همه فعاليتهاي اقتصادي حول محور فرزندان و نوادگان عبدالعزيز میچرخد و کمتر طرحي ديده ميشود که يکي از صدها شاهزاده عربستاني شريک آن نباشد، اين کميته به طنزي تلخ ميماند که زير لواي مبارزه با فساد، فهرستی از شاهزادگان، وزیران و مسئولان عربستاني از صحنه حذف شوند.
١-وليدبن طلال: شاهزاد پرحاشيهاي با ثروت افسانهاي که از سالها قبل با دونالد ترامپ در محاکم آمريکا دعاوي مالي داشته و دارد. حذف او از سيماي اقتصادي عربستان کمکي است به امپراطوري مالي دونالد ترامپ! ٢- شاهزاده متعب بن عبدالله: قدرتمندترين فرد از خاندان عبدالعزيز بعد از پادشاه که با مديريت خاص خود توانست از مجموعه گارد ملي عربستان نيرويي پرقدرت بسازد. وي فرزند ارشد شاه سابق ملک عبدالله است. حذف او از عرصه قدرت، محمد بن سلمان را از يک مخالف بالقوه که نفوذ بالايي در ارتش داشت راحت کرده است. جاي وي را يکي از نزديکان محمد بن سلمان يعني خالد بن عياف گرفته است. کارشناسان، حذف متعب بن عبدالله را که آخرين خاکريز واقعي جبهه جنگ عليه محمد بن سلمان بود، علت اصلي تشکيل کميته مبارزه با مفاسد اموال عمومي ميدانند. ٣-سرلشکر عبدالله سلطان: فرمانده کل نيروي دريایي عربستان که به جايش فهد الفصيلي منصوب شد تا آخرين اميد شاهزاده متعب بن عبدالله هم که دوستي نزديکي با سرلشکر عبدالله سلطان داشت بر باد برود. غير از اين افراد کليدي، نامهاي آشناي ديگری مانند خالد تويجري، رئيس دادگاه سلطنتي عربستان و نيز عادل فقيه، وزير بهداشت عربستان و شهردار سابق جده به چشم ميخورد. رونق جده مديون مديريت عادل فقيه است. از ميان رؤساي رسانهاي عربستان هم نام وليد ابراهيم، رئيس مرکز رسانهاي خاورميانه «mbc»، به چشم ميخورد. همزمان با صدور دستور بازداشت گسترده شاهزادگان و مسئولان عربستاني از سوی کميته مبارزه با فساد اموال عمومي، دستوري مبني بر تعطيلي فرودگاه اختصاصي شاهزادگان هم صادر شد. اکثر شاهزادگان عربستاني جتهاي اختصاصي دارند و چون امکان فرار آنان ميرفت، اين فرودگاه اختصاصي هم بسته شد. سقوط هليکوپتر شاهزاده منصور بن مقرن همراه عدهاي از شاهزادگان و مسئولان که تا نوشتن اين مطلب نامي از همراهان منصور برده نشده، اين ظن را قوي کرده است که عدهاي از مظنونان از هليکوپتر براي فرار از عربستان استفاده خواهند کرد و سقوط يا ساقطشدن هليکوپتر شاهزاده منصور بن مقرن نميتواند حادثهاي عادي باشد. نگارنده معتقد است تهيه فهرست حذف شاهزادگان و مسئولان عربستاني با اطلاع دونالد ترامپ انجام شده يا حداقل موافقت او را گرفته شده است.
نشانه قوي آن سکوت مقامات آمريکايي نسبت به حوادث عربستان و مهمتر از همه حضور داماد دونالد ترامپ در رياض و پرواز او چندساعتي قبل از فرمان بازداشتهاي گسترده است. حال پرسش اين است؛ ملک سلمان طراح چه پروژهاي است؟ يا بهتر بگوييم محمدبن سلمان چه طرحي را دنبال ميکند؟ بايد چشمانتظار بود که ملک سلمان تاجوتخت را به فرزندش واگذارد و از نفوذ خود بر باقيمانده خاندان سعودي براي تقويت پايههاي سلطنت پسرش استفاده کند. آسمان خاورميانه؛ از لبنان تا يمن، از سوريه تا عراق و قطر آبستن حوادثي است که بايد آگاهانه به رصد آن پرداخت تا امواج توفان بهپاشده، آسمان ايران را مهآلود نکند.
- امنيت و هژموني منطقهايايران
محسن غرويان در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
ايران همواره در منطقه، كشوري تاثيرگذار بوده و نقش آن مهم تلقي ميشده است. از زماني هم كه بحث داعش در منطقه به ويژه در سوريه و عراق مطرح شد نقش ايران در منطقه پررنگتر شد. اكنون ضرورت است كه شيعيان قدرت خود را به خصوص در منطقه نشان دهند و ايران به عنوان پايگاه اصلي تشيع به هر حال در مبارزه با تروريسم احساس وظيفه كرد تا در مقابل داعش قدرتنمايي كند، بايستد و نشان دهد كه داعش نميتواند در كشورهاي شيعهاي چون ايران و عراق نفوذ كند و پايگاهي داشته باشد. در واقع ميتوان گفت از زمان افزايش اقدامات تروريستي در منطقه نقش ايران در برقراري امنيت نيز بيش از گذشته به چشم ميآيد. تامين امنيت راهپيمايي اربعين از جمله مصاديقي است كه ميتوان براي صحه گذاشتن بر اين تاثيرگذاري به آن اشاره كرد. برگزاري آيين مذهبي اربعين دو جنبه سياسي و مذهبي دارد كه هر دو وجه آن با هم تلازم دارند.
در واقع اين راهپيمايي علاوه بر بعد معنوي و مذهبي آثار سياسي در سطح بينالمللي و منطقهاي دارد. برگزاري چنين مراسم باشكوهي در امنيت هم پيامي بينالمللي و هم پيامي به منطقه دارد. برگزاري راهپيمايي اربعين به تقويت هژموني ايران در منطقه كمك ميكند و همچنين در سطح بينالمللي باعث تاثيرگذاري ايران خواهد شد. راهپيمايي اربعين از اين نظر مهم است كه به صورت باشكوه و در كمال امنيت و آرامش برگزار شود چرا كه در واقع حركتي نمادين از سوي جمهوري اسلامي ايران محسوب ميشود، حركتي كه از سوي مقام معظم رهبري، دولت و ملت، همگي مورد حمايت قرار گرفته و تاثيرات بسيار وسيعي داشته است. علاوه بر اين پشتيباني و حضور گسترده مردم در راهپيمايي اربعين موجب شود كه ملت عراق هم حضور مردمي قوي در صحنه پيدا كنند و حشدالشعبي در عراق شكل گرفت. بايد در نظر داشت كه تمام اين حوادث و مراسم پيادهروي از طريق رسانهها در تمام دنيا منعكس ميشود و تحليلگران سياسي از اين منظر به آن نگاه ميكنند و اين اتفاق را تحليل ميكنند كه اولا همين مردمي كه اينچنين عاشقانه در اين پيادهروي حاضرند اگر اتفاقي هم در منطقه رخ بدهد در صحنه حاضر هستند و دوم اينكه تامين امنيت مراسم راهپيمايي اربعين، نشاني از قدرت ايران دارد.
- امپراطوري برادري
دکتر حامد حاجيحيدري در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
قضيه: اين روزها در محافل سياستگذاري و استراتژي، وقتي رويدادهاي منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا از سال 2003 تا کنون مرور ميشود، پچ پچهايي به گوش ميرسند. مشخصاً به آيت الله سيد علي حسيني خامنهاي اشاره ميشود. اين که ايشان از متن آتش آشوبهاي بيسابقه اين منطقه، به فراست و بصيرت، ققنوسي برآوردهاند که نام آن را ميتوان يک نحو «امپراطوري» گذاشت؛ حال، به تفاوت، گاه نام آن را امپراطوري ايران، امپراطوري تشيع، امپراطوري بنيادگرايي شيعي و... ميگذارند. در هر صورت پاي يک امپراطوري در ميان است و در مورد نحوه وقوع و خصلتهاي در حال ظهور آن بحث و گفتگو فراوان است. ما که در درون اين فضا تنفس ميکنيم، ميتوانيم اين راهنمايي را به ناظران بيروني اين تمدن داشته باشيم که بهتر است نام آن را «امپراطوري برادري» بگذاريم که يک «راه سوم» است. از سال 2003 که خداوند طواغيت را به خود مشغول داشت، و سرزمينهاي مقدس عراق آزاد شد، اين امپراطوري به جنبش درآمد و بهترين تبلور و تدارک انساني خود را در مراسم سالانه اربعين يافت (تعبير «راه سوم» در اين مقاله، علاوه بر اصطلاح مهم جامعهشناختي، منسوب است به ابرخطبه مورخ ۱۳۸۸/۳/۲۹: «اين يک راه سوم است. در مقابل، ديکتاتوريها و نظامهاي مستبد از يک طرف و دموکراسيهاي دور از معنويت و دين از يک طرف ديگر، اين مردمسالاري ديني است؛ اين است که دلهاي مردم را مجذوب ميکند و آنها را به وسط صحنه ميکشاند»).
مختصات جهاني امپراطوري: وقتي پروازها، از سر تا سر جهان، خود را به مرکز امپراطوري جهاني برادري ميرسانند، زنجيرهاي از جمعيت به حرکت در ميآيد؛ از شبه قاره هند تا کرانههاي درياي مديترانه، سرزمين مقدسي را شکل ميدهد که گويي مرزهاي ملي در آن زيادي و بيمفهوم است. يک امپراطوري به مرکزيت کربلا تحقق مييابد. مطابق برآوردي که از عظيمترين پيادهروي تاريخ در سال 2016 در دست است، از 60 کشور، يک سوم ممالک جهان، حدود 24 ميليون انسان، به صورت بيش از حد مسالمت آميزي، در يک دوره حدوداً 10 روزه در يک گستره جغرافيايي بسيار محدود، گرد هم جمع ميشوند؛ و با يک سوگواري عميقاً جانگداز، عزا را آنچنان که برازنده چنان رويداد سهمگين تاريخي است، از اکثر حدود متعارف سوگواري ميگذرانند.
منطق «برادري» به مثابه «راه سوم»: آنچه اين جمعيت عظيم را با اين گستره وسيع مدني به هم متصل ميسازد، منطق «برادري» است. منطق «برادري»، يک «راه سوم» است؛ چيزي وراي ليبراليسم و سوسياليسم. مردم نحوي از شيوه زندگي را تجربه ميکنند، که پايه آن رقابت يا برابري طلبي ماديگرايانه نيست. پايه اين شيوه زندگي اشتراک در يک کليت همزماني و درزماني معنوي است. اين اشتراک پهن دامنه، موجب ايجاد نحو ممتازي از مسئوليتپذيري اجتماعي ميشود که به هدف توسعه پايدار يک حقيقت تاريخي مايملک فردي خود را نثار ميکند.
«تکدي سخاوتمندانه»: مردم در اين مسير، از «تکدي سخاوتمندانه» لذت ميبرند. همه آنها در اين راه براي تقديم سخاوت خود به يکديگر تکدي ميکنند، التماس ميکنند. آنها در واقع، مشغول معامله با يک مفهوم تاريخي سترگ هستند. اربعين، ناگهان موجب ميشود که بهترين مخلوقات خداوند، گرد هم جمع شوند و الگوي زيست اجتماعي برادرانه را به بشريت نشان دهند. نتايج فرهنگي و تهنشستهاي اين رويداد در زندگي روزمره مردم، عظيم و قابل اعتناست، ولي منافع سياسي و تمدني آن بيشتر است. منافعي به شکل پيدايش راه سوم فراسوي مسيرها بنبست ليبراليسم و سوسياليسم، کسب بازدهي اقتصادي در اثر فزوني سرمايه اجتماعي و اتحاد، بهبود ايدهها و خطمشيهاي سياسي در اثر طرح برادري اسلامي، ارتقاي جلب وفاداري مردم نسبت به قوانين حق، يا افزايش جذابيت و انگيزه مشارکت سياسي. اينها، چيزهايي است که بدون اربعين ارزان به دست نخواهد آمد، و حتي محال است که به دست آيند.
اخلاق در امپراطوري برادري: مردمي که روحيه آنها در اربعين آموزش ميبيند، آماده سرمايهگذاري در پروژههاي مختلف معطوف به دغدغههاي اجتماعي ميشوند، که اين مردم هميشه در صحنه متکي به انگيزههاي ايماني، پايههاي اصلي امپراطوري جديد هستند. آنها ياد ميگيرند که در کنار فعاليتهاي روزمره، از کوششهاي عام المنفعه براي افزايش جذب همکاريها به زندگي خود معنا ببخشند. براي تحقق اين موضوع «وقت گذاشتن» خيلي اهميت دارد. آسيبشناسي درخشان مارتين هايدگر از روزگار مضطرب حاکميت چپ و راست نشان ميدهد که مردم اين روزگار، با مشکل «وقت گذاشتن» براي يکديگر مواجه هستند. برهوت صميميت در اين دوران، عمدتاً به اين موضوع باز ميگردد که مردم امروز براي کوچکترين اوقات زندگي خود برنامه منفعتطلبانه ميچينند و ديگر وقتي براي بودن واقعي در ارتباط با زندگي ندارند. در مقابل، مردم تربيت شده در مکتب اربعين، آموختهاند که نه تنها بايد براي انسانها در جهت ايماني هزينه کنند، بلکه لازم است که بهترين سرمايههاي خود را هزينه کنند. آنها ميآموزند تا براي هم «وقت بگذارند».
توصيههاي سياستي: به سياستمداران توصيه ميشود که مروري به گذشته و نشو و نمو اين رويداد در دوران اخير و بويژه پس از سقوط صدام داشته باشند، دقيقاً به چهارده سال اخير. نقاط مؤثر روندهاي گذشته مؤلفههاي اصلي امپراطوري برادري هستند که بايد تقويت شوند. در جريان اين مرور، بايد به فعاليتهايي تمرکز کنيم که طبق چارچوب اقدامات اصلي بوده و در افزايش سرعت تغييرات نقش داشتهاند. بايد ابتکارات فردي کليدي به روندهاي نهادي تبديل شوند. بايد اقداماتي انجام دهيم که چه به صورت رسمي و چه غير رسمي در اجراي نوآوريها کمک کنند. تشخيص عوامل انگيزشي، ارزيابي عوامل موفقيت، و بهبود و توسعه اقدامات؛ اين، قاعده مبنايي در تدبير روندهايي است که بيش از آن بديع هستند که پيشينه نظري قابل اتکائي براي فهم و کالبدشناسي آنها در دست باشد.
- بعدازظهر آن روز را به خاطر داريد؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش به قلم حسين شريعتمداري آورد:
«مولاي ما...! بعدازظهر آن روز را به خاطر داريد؟... ساعتي قبل از آن كه «سر» بدهيد، نداي «هل من ناصر ينصرني» سر داديد. وقتي صدايتان در فضاي غمگرفته كربلا پيچيد، شيطان انگشت حيرت به دندان گزيد كه فرزند رسول خدا(ص) را چه ميشود؟ چه كسي را به ياري ميطلبد؟! در اين سو كه يارانش همه به خون غلتيدهاند و در آن سوي دشمنانش با شمشيرهاي آخته به ريختن خونش ايستادهاند، پس، حسين روي سخن با كه دارد؟ و در اين صحراي داغ و تبدار، كدام لبيك را انتظار میكشد؟! شیطان دیده بود كه در «منا»، ماجراي ذبح اسماعيل با «فديناه بذبح عظيم» خاتمه يافته بود، اینجا اما، اسماعیلها به خون غلتیدهاند و در كربلا سخن از «انالله شاء أن يراك قتيلا» در ميان است. شيطان گيج شده بود، ساعتي بيشتر از حيات اين جهاني شما باقي نمانده بود ولي همچنان نداي «هل من ناصر ینصرنی» بر لب داشتید. همه در حیرت که فرزند زهرا، با كه سخن ميگويد؟ و كدام جماعت را به ياري ميطلبد؟! اينجا كه كسي نيست! شيطان نمیدانست- و حراميان نيز- كه كربلا سرزميني است به پهناي همه سرزمينها و عاشورا، روزي است به درازاي همه روزها. نميدانست كه كربلا آغاز راه است و عاشورا شروع ماجرا.
تو اما، میدانستي چه كردهاي، مولاي ما... نداي آن روز تو در گوش زمان پيچيد و همه جا به گوش كربلاييهايي رسيد كه آن روز به كربلا نرسيده بودند و عاشورائياني كه سالها بعد از عاشوراي سال 61 هجري ديده به جهان گشوده بودند. از آن روز به بعد هر كه نداي آن روز تو را میشنيد، لبيكگويان به سوي تو میدويد. بر شمار پيروان تو همه روزه افزوده میشد و دشمنان آن روزهاي تو نيز تكثير میشدند. اين گردونه با هر دو طايفه حسينيها و يزيديها چرخيد و چرخيد تا به عصر خميني رسيد. دو سپاه بارديگر روبروي هم ايستادند و باز هم عاشورا بود كه اين بار در كربلاي ايران به تكرار مینشست. اين بار اما، داستان ديگري در ميان بود و پايان ماجرا به گونهاي متفاوت از عاشوراي سال 61 رقم خورده بود. عاشورا بود، ولي غلبه با يزيديان نبود. كربلا بود، اما قرار نبود «دارها برچيده و خونها بشويند» و خبر پيروزي! خود را به «كاخ سبز» آن روز كه امروز به «كاخ سفيد» تغيير نام داده است، برسانند. ميان دو سپاه، باز هم مانند عاشوراي سال 61 هجري كارزاري تمامعيار درگرفت و باز هم دو سپاه درهم آويختند و از يكديگر گريبان به تخاصم كشيدند. به زعم دشمن قرار بود- و محاسبات مادي نيز بر آن گواه بود- كه طومار عاشورائيان عصر خميني هم با اولين حمله يزيديان درهم پيچيده شود و باز هم مانند عاشوراي سال 61، عرصه براي تاخت و تاز دشمن خالي شود. اما، عاشوراي عصر خميني نه يك روز، كه ۳۹ سال به درازا كشيده است و دو حريف با هم به گردنهاي سخت و نفسگير رسيدهاند. و اين در حالي است كه عاشورائيان امروز بر فراز اين گردنه، هر روز نفس تازه میكنند و حريف را- به اعتراف خود- از نفس انداختهاند».
در اولین اربعین شهیدان کربلا، هنگامی که جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا(ص) که در سالخوردگی بینایی از دست داده بود، همراه با همسفر جوان خود عطیه به زیارت تربت پاک امام حسین(ع) و یاران شهیدش آمد، چه کسی باور میکرد که هزار و سیصد و هفتاد و هشت سال بعد یعنی دقیقا امروز میلیونها میلیون زائر پاکباخته از سراسر جهان فاصله ۸۵ کیلومتری نجفاشرف تا کربلا را با پای پیاده و تاول زده طی میکنند تا برای ساعات یا حتی لحظاتی خود را به زیارت مولای شهیدشان برسانند؟ و در افق کدام ذهن دوراندیش این تصور شکل میگرفت که اربعین به بزرگترین اجتماع تاریخ بشر تبدیل شود؟! و یاران آخر زمانی حسین بن علی(ع) که عصر غمزده روز عاشورای ۶۱هجری در میانه میدان تنها مانده بود، هزار و سیصد و چند ده سال بعد ندای «هل من ناصر» آن روز او را لبیکگویان به میقات پاکباختگان کربلایی بکشانند، سقف ظلمانی جهان سلطه را بشکافند و طرحی نو دراندازند؟
امروز آن واقعه که آن روز نشدنی به نظر میرسید اتفاق افتاده است و به قول «آلکساندر دوگین» نظریهپرداز بلندآوازه روس که امسال برای مشاهده راهپیمایی عظیم اربعین به عراق و در میان راهپیمایان رفته است: «حادثه پیادهروی اربعین که هر روز ابعاد بینالمللی گستردهتری پیدا میکند و از همه ملیتها و ادیان از جمله مسیحیان در آن شرکت میکنند، مقدمه یک تحول اساسی در مقیاس جهانی است. معتقدم دنیای مدرن با ایدئولوژی لیبرال و سرمایهسالارانهاش به پایان رسیده است و جز بحرانآفرینی دستاورد دیگری برای بشریت ندارد و بشر امروز محتاج یک رستاخیز معنوی و الهی است که مایههای آن قویا در انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی وجود دارد».
همین جا گزارش دو سال قبل خبرنگار نشریه آمریکایی هافینگتونپست نیز خواندنی است. این گزارشگر آمریکایي برای مخاطبان غربی خود مینویسد:
«اربعین بزرگترین گردهمایی جهان است و با این وجود، احتمالاً شما تاکنون چیزی در مورد آن نشنیدهاید. اربعین هر تجمع دیگری را در نظر کوچک میکند و در سال گذشته جمعیت آن به مرز ۲۰میلیون شرکتکننده رسید. این رقم حدود ۶۰٪ کل جمعیت عراق است... اربعین یک ویژگی عجیب دیگر نیز دارد. در حالی که این واقعه صرفاً در ارتباط با امور معنوی شیعیان است، سنیها، حتی مسیحیها، ایزدیها، زرتشتیها و صائبین در هردو فعالیت زیارت و خدمت به سایر زائران و نیازمندان شرکت میکنند. این یک ویژگی منحصر به فرد است که تنها میتواند یک معنی داشته باشد: مردم فارغ از رنگ پوست و عقیدهشان، حسین را به عنوان یک نماد جهانی و بدون مرز آزادی و شفقت میشناسند.»
هافینگتون پست مینویسد:
«یک بخش از این مراسم سوگواری که هر مشاهدهکنندهای را بهتزده میکند دیدن این صحنه است که هزاران چادر که آشپزخانه موقت هستند توسط روستائیان منطقه در کنار مسیر زائران برپا شده است. گردانندگان موکبها، جلوی زائران را میگیرند، با آنها راه میروند و از آنها خواهش میکنند که دعوت آنها را بپذیرند که اغلب شامل یک مجموعه کامل از خدمات مناسب برای پادشاهان است: در ابتدا پاهای شما ماساژ داده میشود، سپس غذای گرم و خوشمزه تعارف میکنند و بعد از آن از شما دعوت میشود که استراحت کنید، در حالی که لباسهای شما شسته و اطو زده میشود و بعد از بیداری به شما بازگردانده میشود و البته همه این کارها رایگان و با مهربانی صورت میگیرد.»
و برای ارائه ملموستر مینویسد:
«پس از رخ دادن زلزله هائیتی و با همدردی و حمایت جهانی، اتحادیه جهانی غذا در بهترین حالت توانست به ۵۰۰ هزار نفر غذارسانی کند. ارتش ایالات متحده عملیات متحدی را به راه انداخت و منابع گوناگونی از آژانسهای فدرال را به خدمت گرفت و در نهایت اعلام کرد که در طی گذشت ۵ ماه از این فاجعه انسانی 9/4 میلیون غذا به دست زلزلهزدگان رسیده است حالا این را مقایسه کنید با بیش از ۵۰ میلیون وعده غذایی در هر روز در اربعین، که برابر است با ۷۰۰ میلیون وعده غذایی برای زائران در طی این مدت از زمان، که تماماً نه به وسیله ایالات متحده و خیریههای جهانی بلکه به وسیله کارگران فقیر و کشاورزانی که در طی سال کار میکنند تا بتوانند رضایت زائران را جلب کنند فراهم میشود.»
اشاره به گزارش دیگری از خبرنگاران آمریکایی نیز خالی از لطف نیست:
«اگر دنیا حسین، پیامش و جاننثاریاش را شناخته بود، همه میتوانستند ریشههای باستانی داعش را پیدا کنند و بفهمند که عقیده این گروه برای مرگ و نابودی از کجا سرچشمه میگیرد. قرنها پیش بود که در کربلا بشریت شاهد بنیانگذاری وحشیگری و جنایت که در قتل حسین خلاصه شده بود. این اتفاق مواجهه ظلمت مطلق با نور درخشان بود. مقابله فساد با فضیلت. از این روست که روح حسین تا به امروز زنده مانده است و حضورش با تمام جنبههای زندگی این افراد گره خورده است... و هیچ تحریم رسانهای نمیتواند نور او را خاموش کند.حسین کیست؟ سؤالی با این عمق که میتواند باعث شود افراد دین خود را تغییر دهند و تنها زمانی میتواند پاسخ داده شود که شما با پای پیاده به حرم حسین رفته باشید.»
حالا به نکتهای که در صدر این نوشته است بازگردید... گوش کنید! حالا دیگر ندای هل من ناصر مولایمان در آن بعدازظهر غمزده را به وضوح میشنوید که یاران آخرالزمانی امروز خود را فرا میخواند...
نظر شما